قصه پرداز (نویسنده ژانر فانتزی و سورِئال)

مرجع اصلی سه گانه فرزند آتش ( چشمهای سرخابی ، کریشنا، درنده ولارینال)

قصه پرداز (نویسنده ژانر فانتزی و سورِئال)

مرجع اصلی سه گانه فرزند آتش ( چشمهای سرخابی ، کریشنا، درنده ولارینال)

این وبلاگ برای تمام علاقه مندان به ژانر فانتزی طراحی شده است و مرجع اصلی سه گانه فرزند آتش(چشم های سرخابی، کریشنا ، درنده ولارینال ) محسوب و توسط دو ادمین و زیر نظر خود نویسنده اداره می شود.

آخرین مطالب
نویسندگان

۹ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

دوستان عزیز اگه پیگیر داستان و مطالبی که از این نویسنده نشر می شود ، هستید لطفا صفحه اینستاگرام رسمی این سه گانه را دنبال کنید . 


@ghesehpardaz


https://www.instagram.com/ghesehpardaz/?hl=en

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۷ ، ۲۳:۴۷
مریم اسماعیلی

رو به روی دیوار ایستاد و با ناخن خط عمیق دیگری روی آن کشید . در ذهنش شمرد : 2677 
این دیوار حالا دو هزار و ششصد و هفتاد و هفت خط عمیق داشت . چشمانش را به دیوار کناری دوخت که بر خلاف این دیوار خطوط نامنظم و درهمی داشت . خط های روی آن دیوار اثر ناخن های هر ده انگشتش می شد که گهگاه با نهایت خشم و عصبیت روی آن می کشید . خط های منظم این دیوار اما حکایت دیگری داشت . خطوط عمیقی که روی این دیوار با ناخن سنگی انگشت اشاره اش حک می شد نشان از روزهایی داشت که در این چهاردیواری فولادی – سیمانی می گذشت . روزهایی که هر کدام جراحتی بسیار درد آورتر ، بر دیوار قلب او بودند .
روی صندلی تخت گهواره ای شکل و شکسته اش نشست و به دیوار ها خیره شد .

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۶:۵۴
مریم اسماعیلی

مقدمه کتاب سوم : 


” پشت آن کوهای بلند ، بعد از چمنزارها ، ایستاده اند … آرام و نورانی … درخشان و با شکوه … اسبهای سفید .. … روشنایی و کوه …
پشت قله .. پشت برفها ، پشت آینه …. و پس باران … خواهد آمد به رنگ رویایی سپید و نورانی .. خواهد آمد ..
پس از باران …
پس از باران تند … پس از رعد و برق و طوفان … یک نفر از پس آینه می آید … یک نفر .. پس از باران “

صدای رعد و برق او را وحشت زده از حال خود خارج کرد . این زمستان گویی تمامی نداشت و انگار می خواست برای ابد ، بدون بهار ، بر ولارینال حکمفرمایی کند .

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۶:۵۲
مریم اسماعیلی

مقدمه کتاب دوم : 


سرعتش را بیشتر کرد و نیم نگاهی به آینه موتور انداخت . می خواست چشمان نگران پردیس را ببیند اما نگاهش به فردی افتاد که از پشت درختی به او زل زده بود . نگاهش را از اینه برداشت . به عقب نگاه کرد . هیچ کس کنار درخت ایستاده نبود . حتما اینبار هم دچار توهم شده بود اما احساس عجیبی به او می گفت یک اتفاق مشابه ان هم سه با در هفته اخیر نمی تواند بی علت باشد . ذهنش اما به این احساس خندید و این افکار را به گوشه ای دورافتاده فرستاد . آیدن نفس عمیقی کشید و اجازه داد باد موهایش را در هم بریزد . جاده جنگلی از همیشه زیباتر و چشم نواز تر بود . هوای خنک و مطبوع صبحگاهی آرامشی عجیب به ایدن می داد . آرامشی که می توانست تحمل سنگینی همیشگی روح آیدن را اندکی اسان تر کند . درست مانند ساعت هایی که با پردیس می گذراند اما هیچ کدام نمی توانست واقعیت را تغییر دهد . آیدن خوشحال نبود . هیچ وقت نمی توانست شادمان و رها بخندد ، برقصد و لذت ببرد . احساسی ناشناخته و غریب همواره در عمق وجودش او را می آزرد و آیدن فکر می کرد بی ارتباط با ان چشم های سرخ و آبی خوابهایش نیست . گویی روح آیدن از درد طاقت فرسایی عذاب می کشید اما ذهنش به هنرمندانه ترین روش آن را پس می زد . گویی ذهنش با توام قوا سعی در کتمان این رنج استخوان شکن داشت اما اینقدر قوی نبود که واقعیت را انکار کند . این واقعیت را که آیدن شاد نبود و نه تنها شاد نبود بلکه با اطمینان می توانست بگوید که غمگین و معذب است . دائم در حال رنج و آزار از واقعه ای که احساس می کرد حتی به یادش نمی آورد .
لبخند تلخی زد و جاده بی نظیر جنگلی را تا مدرسه در پیش گرفت . ….

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۶:۵۰
مریم اسماعیلی

مقدمه کتاب اول : 


اضطرابش را با نفس عمیقی فرونشاند و به چشمهایی که به او زل زده بودند خیره ماند . چشمانی سرخ که تا چند لحظه پیش آبی اقیانوسی بود … درک مسائلی که پیش آمده بود اکنون آسانتر می نمود … گویا به آسانی دریافته بود رازی که این همه سال از او مخفی مانده بود چیست ؟ حالا می فهمید که چرا عمویش اصرار داشت بیش از یک سال در هیچ شهری توقف نکنند … حالا می فهمید چرا یک عمر خواندن کتاب های خیالی را برایش ممنوع کرده بود ؟ شاید چیزی به نام خیال وجود نداشت .. هرچه بود حقیقتی بود که عمویش از او مخفی نگه می داشت … .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۶:۴۸
مریم اسماعیلی

شما می توانید کتاب سوم یعنی آخرین جلد از این مجموعه را با  استفاده لینک زیر دانلود کنید. 


  http://up.iranblog.com/files/1541505903.pdf

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۶:۲۱
مریم اسماعیلی

شما می توانید کتاب دوم از این سه گانه (کریشنا) را از طریق آدری زیر دانلود کنید. 


 http://up.iranblog.com/files/1541458909.pdf


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۶:۱۵
مریم اسماعیلی

http://up.iranblog.com/files/1541491909.pdf


کتاب اول از مجموعه فرزند آتش را می توانید با استفاده از آدرس و لینک بالا دانلود کنید .
چشم های سرخابی 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۵:۵۶
مریم اسماعیلی

سرآغاز

از خرداد سال 1392 به پیشنهاد یکی از دوستان شروع به نوشتن رمانی در ژانر فانتزی و رده سنی نوجوان در سایت نود و هشتیا کردم . نوشتن این رمان سه گانه تا سال 1395 به درازا کشید و چند هفته پس از اتمام کتاب ، ادمین اصلی سایت نودوهشتیا دعوت حق را لبیک گفت و از دنیا رفت . پس از آن سایت برای همیشه بسته شد و دسترسی کاربران به محتواهای نشر یافتشان قطع شد. سه گانه فرزند آتش چند هفته پیش از آن با  اجازه از من به نام خودم و ذکر سایت منبع در سایر سایت های نشر رمان های مجازی قرار داده شد. 
من تصورش را هم نمی کردم که این رمان تا قریب به سه سال بعد از نشر همچنان خواننده های هوادار خود را داشته باشد . بنابراین به پیشنهاد دوستانم این وبلاگ را به عنوان مرجع اصلی این سه گانه و به طور کلی مرجع اطلاعات و داستان هایی که در حیطه افسانه پردازی باشند ، ساختم . امیدوارم این قدم مفیدی برای حفظ این اثر که در فضای مجازی سرگردان بود ، باشد. در این وبلاگ اسپین آف و داستان های فرعی مربوط به همین سه گانه نشر داده خواهد شد . 
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۵:۴۳
مریم اسماعیلی